#درس_زندگی
✍همسر شهید مطهری نقل میکنند:
?در مدت ۲۶ سالی که با ایشان زندگی کردم، همیشه با یک حالت #تواضع و آرامش با من رفتار میکردند، با صدای متین و چهره خندان، به طوری که من با یک ارادت و عشق خاصی کار میکردم و علاقه شدید ایشان به من و محبتهایی که میکردند، مرا در انجام کارهای منزل رغبت و شوق عجیبی میبخشید.
?من بسیار کم سن و سال بودم که به منزل ایشان آمدم. ولی با همه آن کمی سن، هیچ وقت یادم نمیآید که از ایشان ناراحتی و رنجی دیده باشم.
? بسیار مهربان و با گذشت بودند، و به آسایش و راحتی من و بچهها اهمیت میدادند.
?آنقدر با من صمیمی و نزدیک بودند که رنج و ناراحتی مرا نمیتوانستند تحمل کنند.
? یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روزی با یکی از دوستانم به تهران برگشتم.
نزدیکیهای سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچهها خواب هستند، ولی آقا بیدار است. چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده بودند و منتظر من بودند.
بعد از سلام و علیک، وقتی آقا دیدند، بچهها هنوز خوابند. با تأثر به من گفتند:
?میترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیايد
سروشه…